براساس اعلامهای رسمی حدود ۳۳درصد از اهداف برنامه پنجم توسعه محقق شده است. به عبارت دیگر دوسوم این برنامهها به اهداف خود نزدیک نشدهاند.
البته سرنوشت بیشتر برنامههای توسعهای در کشور ما به همین منوال بوده است. چرا در این سالها، برنامههای توسعه اعلامشده به اهداف خود نزدیک نشدهاند؟ بهراستی این برنامهها اجرا نمیشوند یا در اصل این برنامهها قابلیت اجرایی شدن با توجه به شرایط موجود را ندارند؟
مشکل برنامهنویسی در کشور، نبود استراتژی است
در اینباره فرزاد هاشمی، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل اقتصادی در گفتوگو با صمت اظهار کرد: برنامهریزی را میتوان کوششی آگاهانه برای رسیدن به اهداف ازپیشتعیینشده تعریف کرد. اگر اهداف برنامههای توسعهای بلندپروازنهای مطرح شوند، موجب دلسردی ملت خواهد شد. از سوی دیگر نیز اگر این اهداف در سطح پایینی تعریف شوند، شاهد ذوق و شوق کاذب خواهیم بود، چون در مقام مقایسه در بلندمدت شاهد توسعهیافتگی واقعی نخواهیم بود. هاشمی با اشاره به روند برنامهنویسی در ایران عنوان کرد: نخستین برنامه توسعهای در سال ۱۳۲۷ در دوران نخستوزیری مصدق به مدت ۷سال با تاکید بر محوریت کشاورزی نگاشته شد که با توجه به شرایط سیاسی آن دوران، به اهداف موردنظر خود دست نیافت. برنامه دوم با تاکید بر حوزه کشاورزی در حقیقت نخستین برنامهای بود که اجرایی شد. برنامه سوم نیز با محوریت کشاورزی و در عین حال با توجه به بخشهای صنعتی نگاشته شد که حرکت بهسوی صنعتیشدن از این برنامه آغاز شد که در برنامه چهارم شاهد ساخت ذوبآهن و مونتاژ خودروسازی هستیم. در انتهای برنامه پنجم نیز انقلاب اسلامی رخ میدهد که سبب نافرجامی این برنامه شد. وی با اشاره به برنامههای توسعهای پس از انقلاب خاطرنشان کرد: پس از انقلاب نیز با یک دوره ۱۰ساله روبهرو میشویم که بهدلیل تحولات انقلاب و جنگ برنامهریزی انجام نشد. در سال۶۱ برنامهای نوشته میشود که تا سال۶۶ اجرایی نشد. پس از جنگ نخستین برنامهای که نگاشته میشود، کشاورزی را در اولویت قرار میدهد که اتفاقا برنامه موفقی بوده است. برنامه دوم نیز که صنعت را مدنظر قرار داده تا حدودی موفق عمل میکند، اما در برنامه سوم که هدف اشتغال قرار میگیرد، به اهداف برنامه خود نزدیک نمیشود. برنامه پنجم نیز به اهداف خود جامه عمل نمیپوشاند. این استاد دانشگاه مهمترین مشکل ما در برنامهنویسی را نداشتن استراتژی عنوان کرد و گفت: مسئله این است که ما هیچگاه یک استراتژی واحد را بهمنظور توسعه دنبال نکردهایم، برنامهریزی ما بسیار کور حرکت کرده است، چراکه گاهی کشاورزی، گاهی صنعت و گاهی اشتغال را مدنظر قرار داده است، در حالیکه با تمرکز بر یک بخش و مشخص کردن استراتژی و برنامهریزی در آن بخش میتوانستیم بهعنوان قطب آن بخش بهشمار آییم. برای مثال تایلند قطب گردشگری یا ژاپن قطب صنعتی را بهعنوان یک هدف بلندمدت و استراتژی دنبال کردهاند و به نتیجه هم رسیدهاند. هاشمی با اشاره به اینکه استراتژی در حقیقت پایههای برنامههای توسعهای بهشمار میرود، تصریح کرد: برنامههای توسعهای ما فاقد این استراتژی است. استراتژی ۱۴۰۴دچار انفصال و گسست شده است. برنامه توسعهای ما نتوانسته استراتژی ۱۴۰۴ را پوشش دهد. وی با اشاره به علل محقق نشدن برنامههای توسعه گفت: برنامههای ما بدون توجه به مزیتهای کشور و براساس اهداف کوتاهمدت تدوین شدهاند. نگاه مجریان و دولتها نیز در پیشبرد آن موثر بوده است، چراکه مجریان اطلاعات جامعی برای انجام این برنامهها ندارند، مانند هدفمندی یارانهها که جزو بیبرنامهترین برنامههای چهارم و پنجم بهشمار میرود. این کارشناس اقتصادی با اشاره به اینکه ما در برنامهنویسی چه پیش از انقلاب و چه پس از آن موفق عمل نکردهایم، به راهکارهایی برای برنامهنویسی صحیحتر پرداخت و خاطرنشان کرد: قبل از انقلاب برنامههای سوم و چهارم و پس از انقلاب برنامههای اول و دوم اغلب برنامههای خوبی بودند. برنامههای ما استراتژی ندارد و باید برای برنامهنویسی بهدنبال استراتژیست باشیم، بدون اینکه سیاست را وارد اقتصاد کنیم. از اینرو باید از نخبگان استفاده کنیم. ضمن اینکه اقتصاد ما دولتی است، از آنجا که اقتصاد دولتی ویژگی خاص خودش را دارد، نمیتواند کارآفرین تربیت کند. در اقتصاد دولتی درآمدزایی نفتی وجود دارد و حرکت بهسوی تعالی سازمان کمتر وجود دارد. نخبهپروری وجود ندارد، مدیریت اقتصاد دولتی «مدیران پرتابی» هستند که از یک سمت بهسوی دیگر پرتاب میشوند، از اینرو مدیران دلسوزی برای سیستم نداریم. برای اجرای یک برنامه نیازمند هستیم که از تمامی افراد هم در بخش خصوصی و هم در بخش دولتی و از نخبگان استفاده کرده و افراد را در جای خود جایگزین کنیم.