خانه > اخبار > نظام اقتصادی که ترامپ را به کاخ سفید رساند

نظام اقتصادی که ترامپ را به کاخ سفید رساند

ظهور ترامپ و رفتارهای او برخی از کارشناسان را به صرافت ریشه‌یابی این پدیده انداخته است. در این بین، برخی انگشت اتهام را به سمت تجارت آزاد گرفته‌اند؛ اما بررسی وضعیت حوزه‌های انتخاباتی حامی ترامپ نشان می‌دهد که انتخاب ترامپ بیش از اینکه واکنش به یک پدیده باشد، محصول عناصر متعددی است.

عناصری از یک مجموعه که می‌توان از آن به‌عنوان یک نظام اقتصادی یاد کرد. الگوی تولید در این نظام اقتصادی، فاقد پیچیدگی و در مقایسه با شرایط موجود کاملا سنتی است. ساختاری که براساس نیروی کار غیرماهر و سرمایه فیزیکی استوار است و نقش این دو را در تولید پررنگ می‌داند و کاملا به تحولات سنتی وفادار است.

این نظام اقتصادی بیشتر از اینکه واکنشی به جهانی شدن باشد، واکنشی به تغییر مختصات اقتصاد، به‌خصوص، مکانیزه شدن تولید، پیشرفت فناوری در کارها و حذف تدریجی نظام سنتی اشتغال است. نکته قابل تامل این است که ترامپ آدرس درستی به این دغدغه‌ها نداده است. با تحلیلی بر برنامه‌های ترامپ می‌توان دریافت که این برنامه‌ها، کاملا در تضاد با منافع موج حامی ترامپ بوده است. در  گزارش پیش رو با استفاده از نتایج پژوهش‌های مختلف، تلاش شده به این موضوع پاسخ دهد که چه جریانی، موجب شد ترامپ به کاخ سفید راه پیدا کند؟

با اینکه کمتر کسی پیش‌بینی می‌کرد در آغاز روز ۹ نوامبر سال ۲۰۱۶، «دونالد ترامپ» فاتح کارزار انتخاباتی آمریکا لقب بگیرد، اما این غول تجاری آمریکایی توانست با جذب آرای مورد نیاز به‌عنوان چهل و پنجمین رئیس‌جمهور آمریکا، مجوز ورود به اتاق بیضی را دریافت کند. پس از پایان انتخابات آمریکا معمای انتخاب «پرزیدنت ترامپ» به یک موضوع مهم در میان صاحب‌نظران تبدیل شده است. با وجود شگفت‌آور بودن انتخاب ترامپ برای بسیاری از کارشناسان، ورق زدن تاریخ نشان می‌دهد که معمولا مجموعه‌ای از عوامل باعث شکل‌گیری چنین انتخابی می‌شوند. انتخاب‌هایی که بر پایه خشم فراگیر ناشی از ازبین رفتن اعتماد مردم به مکانیزم‌های پیشین شکل گرفته است.

به عقیده کارشناسان انتخاب ترامپ به‌عنوان مرد اول کاخ سفید، حاصل مجموعه‌ای از عوامل سیاسی، جامعه‌شناختی، اقتصادی و فرهنگی است که دو قطبی موجود در میان مردم آمریکا را تشدید کرد. شرایطی که از یکسو در انتخاب ترامپ تاثیرگذار بود و از سوی دیگر با انتخاب ترامپ عمیق‌تر و شدیدتر شده است. این نوشته در ادامه با نگاهی گذرا به مهم‌ترین عوامل انتخاب دونالد‌ترامپ به‌عنوان چهل و پنجمین رئیس‌جمهور آمریکا، با نگاهی خیره‌تر فرضیات موجود در زمینه ریشه‌های اقتصادی انتخاب دونالد ترامپ را راستی‌آزمایی می‌کند.

ترامپ، «نه» عمومی به روند موجود

«کارل مارکس» در کتاب نبردهای طبقاتی در فرانسه، «لوئی ناپلئون بناپارت» را این‌گونه توصیف می‌کند: « مکارانه، ملغمه حماقت و شکوه، داستانی خرافاتی، سوزناک و مضحک، مسخره‌بازی‌ در خور ثبت شدن در تاریخ جهان، نمادی این چنین آشکارا بیانگر چهره‌ طبقه‌ای بود که وجودش نمایانگر وجود توحش در دل تمدن است». به دنبال انتخاب ترامپ به‌عنوان رئیس‌جمهور آمریکا بسیاری از منتقدان این تاجر مشهور، از مختصاتی مشابه توصیف مارکس، برای ترسیم انتخاب جدید مردم آمریکا استفاده می‌کنند. نکته جالب توجه در زمینه شباهت ترامپ و لوئی بناپارت، همسانی روند انتخاب این دو به‌عنوان قدرتمندترین فرد جامعه است. به عقیده کارشناسان، انتخاب چنین رهبرانی از سوی جامعه حاصل خشم و ترس فراگیر توده مردم علیه نظم موجود بوده است.

ترامپ با تکیه بر دو اسطوره «رویای آمریکایی» و «آمریکای بزرگ» سعی در متقاعد کردن مردمی داشت که رویای خود را بر باد رفته می‌دیدند. اینها اسطوره‌های درونی فرهنگ آمریکایی هستند و ناخودآگاه در فرهنگ عمومی این کشور از طریق آموزش و پرورش و رسانه‌ها بازتولید می‌شوند. با اعتقاد به همین رویا بسیاری از مردم آمریکا انتظار داشتند زندگی درآمریکا برای آنها متضمن غنا و آسایش روز افزون باشد.

امری که به خصوص در دهه اخیر تحقق نیافته بود. مردم نا امیدشده آمریکا نخبگان، رنگین‌پوستان و مهاجران را عامل بر باد رفتن این فرصت می‌دانستند. ترامپ که خود خروجی نظام اقتصادی حاکم بر آمریکا بود، از خروجی همین سیستم به‌عنوان مهم‌ترین نقطه قوت شعارهای انتخاباتی خود استفاده کرد و به این ترتیب توانست بخش عظیمی از جامعه ناراضی را با خود همراه کند.

نقاط تاکید اظهارات انتخاباتی ترامپ نیز دقیقا بر کاستی‌های مسیر تحقق رویای آمریکایی قرار گرفته‌بود. برای مثال «دوباره بزرگ کردن آمریکا» شعاری بود که در سایه ترس بخش عظیمی از مردم آمریکا بابت بر باد رفتن رویای آمریکای بزرگ، جامه ریاست جمهوری را به تن ترامپ پوشاند. چنان که از نتایج انتخابات آمریکا بر می‌آید، بخش قابل توجهی از طرفداران ترامپ را اقشار طبقه کارگر و کارمندان «یقه آبی» تشکیل می‌دادند که تحصیلات آکادمیک نداشتند.

برای این قشر از مردم آمریکا «عمل‌گرایی» اهرم به مراتب اثرگذارتری از « تخصص و تجربه سیاسی» بود. آنها از این زاویه نگاه نخبگان سیاسی و سیاست‌مداران جریان اصلی را بیش از هر چیز نماد ناکارآمدی می‌دانستند. ترامپ با شناخت دقیق از این نگاه، «عمل‌گرایی به جای شعار» را به یکی از مضامین کارزار انتخابی خود بدل کرد. چنین رویکرد کم‌بدیلی او را قادر ساخت تا خود را از نیروهای جریان اصلی اعم از جمهوری‌خواه و دموکرات متمایز کرده و به منزله نامزدی «مردمی» و برخاسته از بطن مردم جا بیندازد.

همچنین ببینید

حکم اعدام بابک زنجانی در دیوان عالی کشور لغو شد

به نقل از  خبرنگار مهر، یک منبع آگاه در دیوان عالی کشور در خصوص آخرین ...

[show-logos orderby='none' category='brand' activeurl='new' style='hgrayscale' interface='hcarousel' tooltip='true' description='false' limit='0' img='100']