در فصل اول، خواننده با مثالی از یک مهدکودک شروع میکند که با مشکل تاخیر والدین در تحویل گرفتن کودکان در زمان پایان روز مواجه است. در اینجا، مساله مسالهای است که اصطلاحا «طراحی مکانیزم» گفته میشود یعنی اینکه چه مکانیزمی (چه قاعدهای) برقرار شود تا جامعه انسانی هدف (والدین)، مطابق میل سیاستگذار (مسوولان مهدکودک) رفتار کنند (به موقع فرزندانشان را تحویل گیرند). در اینجا است که هنر علم اقتصاد ظاهر میشود. آیا جریمه تاخیر، والدین را مجاب میکند تا به موقع به سراغ فرزندانشان بیایند؟ بستگی دارد. همانگونه که در کتاب گفته شده، وقتی جریمه نقدی کمی تعیین میشود میزان تاخیر زیادتر میشود، چرا که اینک خانوارها بابت تاخیر دچار عذاب وجدان نیستند. این نتیجه چندان عجیب نیست چون در حوزه مسائل اجتماعی همواره با پیامدهای ناخواسته رفتار روبهرو هستیم. نویسنده با این مقدمه، به سراغ این مساله میرود که هرجا دروغگویی و تقلب بتواند زمینه منفعت بری را ایجاد کند، باید انتظار داشت که چنین رفتاری رخ دهد. طبیعی است که این وضعیت در اثر نظام انگیزشی حاکم بر سیستمهای مختلف فراهم میشود. مثلا در مدارس آمریکا، این قانون حاکم شد که اگر مسوولان مدارس (اعم از مدیر و معلمان) با توجه به نمرات دانشآموزان از امتحانات سراسری مورد تشویق یا تنبیه قرار میگرفتند. این نوع طراحی سیستم، این انگیزه را در معلمان ایجاد میکند تا موجب شوند نمرات دانشآموزان بالا رود تا خود از این وضع منتفع شوند. افزایش نمرات دانشآموزان میتواند از طریق بهبود روشهای تدریس انجام شود که امری دشوار و زمانبر خواهد بود، اما در عین حال راه سادهتری نیز وجود دارد که همانا تقلب کردن و تقلب رساندن است.
با توجه به هاله قداستی که معمولا حول شغل معلمی وجود دارد و تسلطی که وی بر محیط کار خود یعنی کلاس و محل امتحان دارد، اثبات این مساله بسیار دشوار است،اما به کلی منتفی نیست. نویسنده هوشمند کتاب متوجه میشود که پاسخهای دانشآموزان به سوالات تستی در کامپیوترهایی ثبت شده است. وی با ظرافت راهی برای تشخیص اینکه آیا معلمها برای اصلاح جواب دانشآموزان در پاسخنامه دست بردهاند یا نه؟ مییابد. وی از ابزار آمار که یکی از مهمترین ابزار علمی اقتصاددانان است برای سنجش این مساله استفاده میکند. نتیجهای که وی از این بررسی میگیرد این است که «سالانه در بیشتر از دویست کلاس، یعنی تقریبا ۵۰درصد کل کلاسها تقلب شده است»
ص ۵۶. وی متوجه میشود که نرخ تقلبها دقیقا از زمانی که قاعده مذکور در نظام آموزشی ایالت شیکاگو بهکار گرفته شد، رشد یافته است. لویت سپس به سراغ ورزش میرود و یادآور میکند که تقلب در ورزش امری بسیار رایج است، اما این مساله در کشتی سومو که یک ورزش مقدس و آئیینی در ژاپن به شمار میرود بسیار بعید به نظر میرسد. از آنجا که برای برندگان این ورزش امتیازات مادی و اجتماعی فوقالعاده زیادی قایل شدهاند، عملا این سیستم محرک تقلب و نیرنگ است. باز هم لویت با استفاده از آمار موجود و تحلیلهای هوشمندانه و منطقی راهی برای شناخت تقلبهای صورت گرفته در این ورزش پیدا میکند. مثال سوم لویت مربوط به دلهدزدیهایی است که کارمندان با رتبه بالا و متشخص در ادارات مشهور انجام میدهند.
لویت این ادعا را از طریق روشی که یک فروشنده نان بیگل معرفی کرده به اثبات میرساند. این فروشنده نانها را در جای مشخصی از سازمانها قرار میداد تا افراد آن را برداشته و خود هزینه آن را به صندوق کنار آن بریزند. در عمل دیده شد که میزان عدم پرداخت پول نان در ادارات بزرگ که امکان رسوا شدن کمتر است بیشتر از ادارات کوچک بوده است. نتیجهای که لویت از این مثالهای متنوع میگیرد، این است که تا وقتی نظام انگیزشی موجود به نحوی است که افراد با تقلب به منافعی میرسند، قطعا به چنین کاری دست خواهند زد.
برچسباقتصادسنجی تربیت کودکان علم انگیزهها کتاب اقتصاد موفقیتهای شغلی