۱. قابلیت اطمینان
زمانی مدیر ارشدی داشتم که برایم کار میکرد. او مسئول ارائهی بهروزرسانیهای بهموقع، برای پروژهی بسیار مهم خود و ارائهی اطلاعاتی به افراد در مورد روند آن بود. یک بار به دلیل تاخیر در ارائهی گزارش، از او سوال کردم و به من جواب داد: «فردا روی آن کار میکنم.» چند روز گذشت و دوباره از او پرسیدم و همان جواب را شنیدم. این وضعیت بیش از دو هفته ادامه پیدا کرد! و در پایان، اعتمادم را نسبت به قابلیت اتکا و قابل اطمینان بودن این مدیر از دست دادم. قابلیت اطمینان (Reliability)، یعنی میشود به شما اطمینان کرد که آنچه میگویید انجام خواهید داد را واقعا انجام بدهید. همانطور که امروز به مخاطبان جوانم میگویم: «چه حسی خواهید داشت اگر به شما بگویم که حقوق شما را در روز بیستویکم ماه پرداخت میکنم، و سپس زمانی که به آن روز میرسیم، به وعدهام عمل نکنم؟ و بعد مدام به شما بگویم، فردا حقوقتان را پرداخت میکنم، ولی هرگز این کار را انجام ندهم. آیا شما میپذیرید؟» احتمالا خیر. اگر از شرکت انتظار دارید که در انجام تعهداتش نسبت به شما قابل اعتماد باشد، شما نیز باید همینطور رفتار کنید و به وعدهی خود عمل کنید. به همین سادگی است و این یعنی قابلیت اطمینان.
۲. مهارت نگارش
من بسیار خوششانس بودم که در فرهنگ «یادداشتهای یک صفحهایِ» شرکت بزرگ P&G رشد کردم و در هنر نگارش تجاری موثر، تسلط پیدا کردم. نوشتن ۳۰ سال پیش هم مهم بود، خیلی قبلتر از اینکه شرکتها جهانی شوند و در تمام مناطق دنیا شعبه داشته باشند. امروزه نوشتن اهمیت بسیار بیشتری دارد. نگارش خوب میتواند کوهها را جابجا کند. نوشتن، تفکر شما را تقویت میکند. به فرد کمک میکند تا در میان مناطق زمانی و جغرافیایی جابجا شود. نوشتن میتواند نمایانگر شما باشد و ارزش ویژهی برند شخص شما را بسازد یا از بین ببرد. هیچ چیز مهمتر از یادگیری نگارش موثر و بیان افکارتان به شیوهای مختصر و کوتاه بر روی کاغذ نیست. اگر نمیتوانید خوب بنویسید، تمرین کنید. در دورههای مکاتبات بازرگانی شرکت کنید. کسب این مهارت، آسان است و فقط به تمرین و پشتکار نیاز دارد.
۳. هوش هیجانی یا «هوش اجتماعی»
حتی بیش از ۳۰ سال پیش هم، ما در جهانی از ساختارهای ماتریسیِ همکاری زندگی میکردیم. دیگر هیچ انسانی مانند یک جزیره نیست. یعنی باید بدانید که چگونه با دیگران رفتار کنید و درک کنید که دیگران تحت تاثیر آنچه انجام میدهید یا انجام نمیدهید قرار میگیرند. هنوز هم بسیار متعجب میشوم وقتی جوانانی را میبینم که به تماسهای تلفنی یا ایمیلها پاسخ نمیدهند، انگار خیلی مشغله دارند و نمیتوانند این کار را انجام دهند. بعضی از آنها تعجب میکنند که چرا نمیتوانند شغلهای بزرگ را به دست بیاورند یا شغل خود را حفظ کنند. ندانستن اینکه چگونه با دیگران رفتار کنید، و چگونه آنها را مجذوب خود کنید، بدون شک قاتل حرفهی شماست، مهم نیست که چقدر باهوش باشید. فقط فردی احمق نمیتواند تشخیص بدهد که «هیچ کسی وجود ندارد که باهوشتر از همه باشد». احترام گذاشتن به دیگران را یاد بگیرید. کاری کنید که دیگران حس کنند که به آنها بها داده شده است و درک شدهاند. دنیایی که امروز در آن کار میکنیم، بیش از هر زمان دیگری، جهان «تاثیرگذاری» است تا جهان «قدرت». یعنی هر فرد باید هنر رفتار با دیگران را به خوبی یاد بگیرد.