روبهروی مغازهای قدیمی که حالا با لباسهای رنگی و مدرن پر شده است، سمند زرد رنگی پارک شده که راننده آن پشت دخل مغازه نشسته است. مرد میانسال با موهای جو گندمی میگوید: «دو تا دختر را با درآمد مسافرکشی دانشگاه فرستادم و عروس کردم. خانه کوچکی خریدم ولی برای دختر سومم و بقیه زندگیمان هزینهها آن قدر بالا رفته بود که دیگر نمیتوانستم. کرکره این مغازه را کشیدیم.»
درآمد آنها از طریق فروش پوشاک زنانه و کار در سرویس مدارس به حدود ماهی ۴ میلیون تومان میرسد. دختر ۱۹ سالهای که تنها فرزند آنها در خانه است، میگوید: «امسال کنکور داشتم و نزدیک ۵ میلیون خرج کلاسهای من شد. آخرش هم هیچ. سراسری قبول نشدم و باید آزاد بخوانم. از پدر و مادرم خجالت میکشم. این همه هزینه کلاس برایشان خیلی سنگین بود و حالا باید ترمی بیشتر از یک میلیون تومان پول دانشگاه آزاد هم بدهند.»
خانه ۷۰ متری آنها در یکی از همین محلههای متوسطنشین شرق تهران قرار دارد. مادر این خانواده میگوید: «هر روز هزینهها بیشتر میشود و همه چیز گرانتر. از آن طرف هم میگویند، تورم پایین آمده است. فقط بلدند دروغ بگویند. کجا جنسها ارزان شده؟ خیلی وقت است نتوانستهایم یک مسافرت برویم. همه تفریحمان تنها میهمانی در خانه اقوام است.»
زندگی میان دفترچههای قسط و هزینه لب به لب برای رساندن دخل به خرج، روایت همه خانوادههای متوسط شهری است؛ خانوادههایی که در سال ۱۳۹۴ به طور متوسط سالانه ۳۵ میلیون و ۲۵۹ هزار تومان درآمد داشتهاند و ۳۵ میلیون و ۲۶۵ هزار تومان هم خرج کردهاند.