عصبانی هستم، به شدت عصبانی هستم، به یاد ندارم آنقدر توهین شنیده باشم، در حالی که هیچ گناهی نداشتم جز اینکه به ایشان یادآوری کردم یک بطری آب معدنی خریدهام هزار تومان، حدود ۳/۵ لیوان آب خوردنی، لابد هنوز متوجه نشدهاید.
به نقل از روزنامه صمت: شب قبل از سر اتفاق یک مقاله خواندم که درباره آب بود، نوشته بود در میان کشورهایی قرار گرفتهایم در منطقه قرمز… نه نه… زرشکی… قرمز تیره… نتیجه گرفته بود حتی اگر فرهنگ لازم را در آیندهای خیلی نزدیک، همه فراگرفته باشند تا برای هر چیزی بجنگند، قضیه آب و تشنگی و وحشت از کمبود تا نبود آب کاملا فرق میکند. ماجرای زنده بودن است، با ارزشتر و گرانتر از نفت خواهد بود، یک لیتر آب فعلا یعنی یک لیتر بنزین، اما فردا چه؟… بزرگترین تاجرهای ثروتمند هم کم میآورند، پدر چند فرزند باشی، با همسر و مادر و پدرت چند نفر میشوید؟ نفری ۸ لیوان آب در یک صبح تا شب، ۸ لیوان آب به پول امروز میشود ۲ هزار تومان، بهطور ضمنی جمع کنیم میشود رویهم روزی ۱۲ هزار تومان… حدود ۴۰۰هزار تومان در ماه… حالا اضافه کنیم آب برای پختوپز، آب برای استحمام، زیر دوش که نمیشود لیوانی آب مصرف کرد، آب برای دستشویی و توالت و دست و صورت شستن و بالاخره دستنماز سربه فلک میزند، خط سوم مقاله یک دفعه این همه فکر ریخت توی سرم. در سطر چهارم اشاره کرده بود که اگر بیتوجهی بعضیها و لجبازیشان ادامه یابد بهطور قطع یک برخورد بزرگ پیش میآید، باز هم آنها که ثروتمندتر هستند، آدم اجاره میکنند برای اینکه آب بیشتری داشته باشند، آنها هم که پرزورتر هستند، لاغرها و مریضها و پیرزنها و پیرمردها را زیر پا میگذارند تا آب داشته باشند. در حالیکه دیگر نمیتوانستم تحمل کنم یک علامت گذاشتم در سطر دهم؛ نخوابیدم، چشم باز کردم، هوا دم کرده بود، رفتم طرف شیر آب دستشویی، یادم افتاد بیآبی همه جا را گرفته، با ترس و ناامیدی شیر آب را باز کردم، خدای من، آب با همان درخشندگی همیشگی بیرون ریخت، به سرعت شیر را کم کردم، فقط دست و صورت شستم. دیروز در یک فیلم خبری چند شهر در سیستان و بلوچستان را نشان میداد که مردم با در دست داشتن ظرفهای ۲۰لیتری کنار یک کامیون یا همان تانکر آب صف بسته بودند، درجه حرارت ۴۵درجه… بیاراده شیر آب را بستم و فکر کردم که من حق ندارم اینقدر خودخواه باشم، ثروتی هم ندارم که کنار بگذارم برای خریدن آب، چرا زندگی دارد سخت میشود؟ بعد احساس کردم توی کوچه پسکوچهها عدهای که چند ظرف، یک ظرف، دو بطری، یک بطری را توی دست و چرخ گذاشتهاند، هوار میزنند:
ـ آب، آب تمیز چاه، از عمق ۲۰۰۰ متری، سالم و خنک لیوانی هزار تومان. خونهدار و بچهدار، کوزه رو بردار و بیا، داره تموم میشه! فکرش هم تکانم میداد، به صورتها نگاه کردم، خیلیها دست و صورت نشسته از خانه زده بودند بیرون، بعضیها بطری نیم لیتری آب را مثل یک سکه قیمتی در کیسهها پنهان کرده بودند، برای ساعات مبادا… مگر این جنگ آب نیست؟