شماره پلاک مغازه را یادداشت میکنم، با ذکر منطقه و خیابان. جوانک دیگر کفری شده؛
ـ میخوای شماره موبایلم رو هم یادداشت کن، بپرس بدهی بابت قبض آب دارم؟
میگویم: میدونی یه لیتر بنزین فرآوری شده لیتری چنده؟ با لهجه «آلن دلونی» میگوید: با انعام و بنزین سوپر، حدود هزار و ۲۰۰ تومن که فکر کنم! میگویم: یک بطری آب معدنی هم شده هزار تا هزار و ۲۰۰ تومان. یربهیر، باید نفت بدیم آب بگیریم تا پیادهرو و جلوی مغازه رو بشورید.
پیرمردی که آنسوتر سبزی پاک شده میفروشد، با بطری روی سبزیها آب میپاشد و سیگار میکشد و میگوید: آقاجون واسه چی خونت رو کثیف میکنی؟ خب راست میگه؛ مصرف میکنه پولشو میده.
میگویم: میدونی خیلیها از شهرهای دور مثل سیستان و بلوچستان راه افتادن طرف شهرهای بزرگ! چون مثلا همین تهرون، فعلا دارن آب تو لولهها جاری میکنن، میدونی نتیجه این مهاجرتها چی میشه؟
پیرمرد که لهجه کرمانی دارد سیگار به سیگار روشن میکند و قلاج میکند توی ریهاش و میگوید:
– خودم از جایی اومدم که کشاورز بودم، آب نداشتیم، ناچار اومدم اینجا، یه اتاق اجاره کردم ماهی ۶۰۰ هزار تومن، از صبح تا شب اینجا سبزی میفروشم تا زندگیم بچرخه، اما اینجا حداقل آب هست.
نوجوان شیلنگ بهدست تعجبزده میپرسد: مگه از کجا اومدی بابا رضا؟
پیرمرد چشمانش را تنگ میکند:
ـ یه ده اطراف جیرفت. آب نداره، اما زیرخاکی داره، صاحبکار نوجوان کفری و عصبی شیلنگ را میگیرد و زمین را که خشک شده دوباره میشوید.
آقایون بفرمایین از تو خیابون، مزاحم کار ما نشین، به من نگاه میکند و با حالتی پر از تمسخر میگوید: بچرخ، دم صبحه، همه دارن جلو مغازهها را میشورن، شماره تلفنهاشونو بنویس، شاید یه چیزی گیرت بیاد!
همچنین ببینید
عدم تبعیت شرکت های تابع وزارت نفت از سیاست های کلان / جولان دلالان صنعت تجهیزات نفتی
صنعتگران تجهیزات نفتی از عدم استقبال شرکت های زیرمجموعه وزارت نفت از سامانه تامین الکترونیکی ...